سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جاده خاطره ها

یک روز از تو

از درختان خیابان شلوغ

از همه کلبه های بی فروغ

دور خواهم شد...

یک روز می گذرم از هرچه هیاهو

از هرچه آرزو....

یک روز پرواز سهم چشمان بسته ام خواهد شد.

روزی که از همه پنجره ها

آینه ها

و همه آرزوها دست خواهم کشید

و آنگاه بال هایم

پرواز

را تجربه خواهند کرد...!

کجاست؟ تو ندیدیش؟ آخه من خیلی وقته سراغی ازش ندارم... گفتم شاید تو بدونی...

دور خودم میچرخم ... میگردم... میگردم... اما....

یادمه همیشه میگفت خیلی دوستت دارم... یادمه میگفت یه لحظه هم تنهات نمیذارم...

اما....

اما چرا الان من تنهام؟ چرا اشک شده همدم لحظه هام...؟

دارم له میشم زیر نگاه سرد آدما.... دارم پرپر میشم توی دستای تنهایی دنیا...

بین خط خطیام خودمو گم میکنم... توی کدوم دفتر و کدوم کتاب نشونی تورو پیدا کنم آخه؟

دنبال تو میگردم.... آخه کجایی؟

میدونستی که طاقت یه لحظه دوریت رو ندارم.... پس چرا..؟

دلم تنگ شده برات...

باشه قبول... من اشتباه کردم.... من تنهات گذاشتم...

آخه فکر میکردم میتونم بی تو هم سر کنم....

انتظار داشتم بیای دنبالم....

اومدی... اما من مغرورتر از همیشه...

حالا من برگشتم....

می خوام دیگه با تو باشم...

تموم وجودم تمنای لحظه های با تو بودن رو میکنه...

آخه دلم برای خودم تنگ شده... خودی که تورو دوست داشت و عاشقت بود... اعتراف میکنم...

 من بودم که جا زدم و تنهات گذاشتم...حالا من خودمو میخوام...

خودی که حس زیبای باتو بودنو داشت...اگه بتونم پیداش کنم توی این شلوغی گناه...

اگه پیدا نشه...؟ من غریبه رو ، راه میدی خداجونم...؟

 

برای پرستوی لحظه هایم....

دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه ی دیدار با همه ی زیبایی ، گاه پر از دلتنگی است...

دلتنگتم...

دیدمت.. گفتم شاید آروم شم...

اما....

دیدمت....آروم که نشدم هیچ... دلتنگ تر هم شدم...

خیلی کنارت نبودم... خیلی حست نکردم....اما همون دقایق اندک هم برام دنیایی ارزش داشت...

وقتی خسته و غمزده از همه دنیا سر روی شونه هات گذاشتم و بغضم شکست...

وقتی  کنارت بودم،  باحرفات آروم میشدم.اما هنوز نگاه غمگین و چشمای پراز اشکت توی لحظه آخر یادمه....

 بغض صدات رو موقع خداحافظی حس کردم و شکستم...

آخه شاید دیداری نباشه دیگه.....

تو مهربونی..اندازه دنیا....

تو فرشته تنهاییهای منی....

شاید حالا کنارم نیستی و صدها کیلومتر از هم دوریم...

اما....

حس بودنت...خاطراتت....عطرت...هنوز توی لحظه هام سرشاره....

هروقت خیلی دلتنگت میشم، خدارو شکر اشک به دادم میرسه...

جاده خاطره هارو به عشق تو  و خواست تو دوباره زنده میکنم....

اما قول بده مثل همیشه بامن باشی و توی جاده تنهام نذاری....

جاده خاطره ها منتظر لحظه عبور تک تک عزیزان بوده و هست... عزیز اول: تــــــــو...

ترنم1: خواستم نیام...نیومدم...اما اومدم...دیدم نمیتونم نیام.... آخه دلتنگیام زیاد شدن....

ترنم 2: چندروزی دانشگاه بودم واسه تسویه حساب...امان از خاطرات و...

ترنم 3: اومدم...اما بازم فرصت اندکه.... شاید نتونم پاسخگوی محبتای شما باشم.... ببخشید...

ترنم 4: دوستتون دارم....التماس دعا توی لحظات آسمونی...

 

 


نوشتهشدهدردوشنبه 89/8/24ساعت 9:41 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin






AvaCode.64