سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جاده خاطره ها

هوا گرمه.....خیلی...انگاری داره از آسمون آتیش میباره.....

تشنه ام....خسته ام.....

همونجا روبه روی تو میشینم....کفشامو درمیارم میذارم کنارم.....

زانوهامو بغل میکنم...همونایی که بهش میگن زانوی غم!

فقط نگاه میکنم......

ذهنم خیلی شلوغه...

چیزایی که منو کشونده اینجا...پیش تو....اینجایی که نشستم.....

هنوز دارم نگاه میکنم....

نمیدونم چند دقیقه یا چند ساعت گذشته.....

فقط درگیر و خسته...دارم نگاهت میکنم......

مثل آدمای محتاج....مثل آدمای نیازمند.....

چرا دور برم؟ دیدی گدا میره در خونه غنی...؟

دیدی چطور با نگاهش التماس میکنه خواسته هاشو...؟

همونجوری دارم نگات میکنم......

چشمای پرالتماسم رو میینی؟

میگن شما...کریمی.....

میگن شما...محاله دست خالی برگردونی مهمونت رو....

میگم روا نیست کسی رو که صدها کیلومتر راه رو فقط به عشق شما اومده پناهش ندی.....

آخه دیگه پناهی نداره....

دیگه جایی رو سراغ نداره که مرهم دل تنها و بی قرارش باشه.....

دارم نگات میکنم.....

اما...این بار...تنها نیستم......

قطره های اشک به دادم رسیدن.....بغض فرو خورده روزهای دلتنگیم شکسته.....

آخ که دلم خیلی گرفته.....

تموم ساعات رو سر کردم به عشق گوشه ی حرم شما نشستن....

سنگ حیاط داغه...مثل دل من.....

لمس ضریحت..دلم رو مثل خوردن یه لیوان یخ دربهشت خنک میکنه.....

مونس و همدم تنهایی های من.....پناهم بده.......

پناهم بده که خیلی تنهام.....

 

ترنم1 : نمیدونم چه سری داره حرم بی بی که هر دل بی تابی رو آروم میکنه.....

ترنم2 : نمیدونم چه سری داره حرم بی بی که توی این 3 ماه بار پنجمی هست که منو صدها کیلومتر راه رو میکشونه سمت خودش....

ترنم3 : به یادت همه تون هستم...مخصوصا شبای قدر جمکران...یا حرم بی بی.....

ترنم4 : دعا کنید که پناهم بده......خیلی خیلی خیلی محتاج دعاتونم......

ترنم5 : أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ...

ترنم6 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید........

شده دلت بخواد کبوتر باشی....پر بزنی دور گنبدش.....


نوشتهشدهدردوشنبه 90/5/24ساعت 10:38 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin






AvaCode.64