• وبلاگ : جاده خاطره ها
  • يادداشت : گنجشك و خدا...
  • نظرات : 10 خصوصي ، 37 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلاااااااام آبجي سحر...خوبي؟چه خبرا؟ببخشيد اگه من دير يه دير ميام.باور کن مشغله هام منو محدود کرده،وگرنه قصد بي اعتنايي و بي توجهي ندارم.يه وقت نگي داداشم بي معرفته...
    بابت پست جديدت انصافا دستت طلا...
    خيلي عالي بود.سرشار از لطافت و احساسات و يه جورايي عشقبازي با خدا...
    راستي نمي دونم سبزوک بهت گفته يا نه موسسمون راه افتاده.ميخوايم يه سري کاراي فرهنگي سطح شهر و ايشاالله تاچند وقت ديگه سطح استانو به عهده بگيريم.خوشحال مي شيم از نظر و پيشنهاداتون استفاده کنيم و اگه طرحي داريد مطرحش کنيد.راستي همين جا براي يکي از اردوهاي تابستون موسسه به عنوان مهمون ويژه ازتون دعوت مي کنم...اگه خواستيد راجع به امورات موسسه فرهنگي و اوضاع فعلي شهر بدونيد درخدمتيم.اگرم من دير نت اومدم خانومم جوابتونو مي ده...موفق باشيد
    پاسخ

    سلاااام داش محسن خودمون. شما لطف داري با مشغله زياد بازم اين آبجي کوچيکه رو فراموش نميکني.موسسه؟ خوشحال ميشم کمک کنم. حتما. براي اردو هم پايه ام اساسي. بازم لطف شما.با کمال ميل اگه کرمانشاه بودم ميام. بازم ممنون...