كوهي از نجوا ساخته ام ...
كوهي از اشكـــــ ...
كوهي از آه ...
بر بلنداي آن ايستاده ام و با صدايي گرفته ناله ميكنم ...
كيست كه بشنود ؟!
كيست كه بفهمد ؟!
آخر كيست كه دركــــــ كند ؟!
واقعا چه دنيايي شده ...
وقتي همه بر سرت نعره ميكشند تنها مي بايست خفقان بگيري ...
تنها سكوت كني ...
به اميد اينكهـ لااقل كسي ،
سكوتت را بشنود

درووووووووووود گلم قبول باشه عزيزم(-:

انشاء الله عزيز قصه هات زودي بياد پيشت :) از اون عزيز خوبا

حتي اگه اون عزيز همين الان درکنارت باشه،بازم تو اين چندتا قصه که خوندم غريبه
حتما:) ولي به دعاي گربه سياه بارون نمياد

چندتا از من و تو نوشت هاتو خوندم بانو
بهتر بود تهش مي نوشتي غريب قصه هاي من...
تو قصه هات مخاطبت غريبه.خيلي...ولي به بانويي که تو قصه هات معرفي شده نميادظالم باشه!
اما داستانات حس زنانه ي قشنگي دارن...
روزگارت خوش؛پر از نور و شور

ديافه ک اسمم نيس سحر جون

ي اسميه ک تو نت باهاش هستم فقط

وگرنه اسم من قشنگ تر از اين حرفاس ديافه ک خيلي بده خخخخخخ

ميسيييييييييي از وبلاگ خوبت

سلام وبلاگ خيلي خيلي قشنگي داري به وب منم سر بزن خوشحال مي شم

کاش تمام قد زده بودي

سلام
آپمممممممم

...:)
آهنگو ;)

دروووووووووووود خوبي گلم؟ البته اينجا بايد صفت بي وفا هم بهت بدم دختري بد!
بعضي ها همينطورن گلم بلانسبت بعضي ها نفهمن و هيچي رو از نگاه و کلام و حرف و حرکاتت نمي فهمن تقصير خودشونم نيست ضريب هوشيشون پائينه والا، باور کن

او نوشت:با تو قلبم هميشه آرام است...اينو گفته بودم بهت؟...فک کنم نگفته بودم

.........
سلام