سرت سبزوبهارت سبزبادا
سرودچنگ وتارت سبزبادا
بماني بابهاران سبزدرسبز
تمام روزگارت سبزبادا
سلام
بهار عاشق بود و زمين معشوق .عشق بي تابي مي آورد و بهار بي تاب بود.زمين اما آرام و سنگين و صبور. زمين هر روز رازي از عشق به بهار مي داد و مي گفت: اين راز را با هيچ کس درميان نگذار.نه با نسيم و نه با پرنده و نه با درخت.راز ها را که برملا کني ، بر باد مي رود و راز بر باد رفته ، رسوايي است. هر دانه رازي بود و هر جوانه رازي.هر قطره باران و هر دانه برف، رازي. و رازها بي قرار برملاشدن بودند و بهار بي قرار برملا کردن. زمين اما مي گفت: هيچ مگو، که خموشي رمز عاشقي است و عاشقي سينه اي فراخ مي خواهد.به فراخي عشق.زمين مي گفت: دم برنياور تا اين سنگ سياه الماس شود و اين خاک تلخ، شکوفه گيلاس.
*** زمستان سرد، زمستان سوز، زمستان سنگين و سالخورده و سخت. و بهار در همه زمستان صبوري آموخت و صبر و سکوت. و چه روزها گذشت و چه هفته ها و چه ماه ها. چه ثانيه ها،سرد و چه ساعت ها، سخت.بي آنکه کسي از بهار بگويد و بي آنکه کسي از بهار بداند. رازها در دل بهار باليدند و بارور شدند و بالا آمدند، و بهار چنان پر شد و چنان لبريز که پوستش ترک برداشت و قلبش هزار پاره شد. زمين مي گفت: رازهاي کوچک و عاشقي هاي ناچيز را ارزش آن نيست که افشا شود.راز بايد عظيم باشد و عاشقي مهيب . و پرده از عاشقي آن زماني بايد برداشت که جهان حيرت کند. و بهار پرده از عاشقي برداشت، آن هنگام که رازش عظيم گشت و عشقش مهيب. و جهان حيرت کرد.
saalm
rahaye baranam
az matne zibatoon mamnoonam
be maham sari bezanid
سلام سحر جان .
بازم دل سنگمو با نوشته هات آب کردي ، خيلي دلم گرفته ، خيلي تنهام ، بازم نوشته هات آرومم کرد ، هميشه فقظ ميخونم هيجي واسه گفتن ندارم که بگم ، بعضي شبها که از خودمم خستم دست نوشته هات کمکم ميکنه بازم زنده شم ، بابت همه چيز ممنونم ، نميدونم اگه با اينا اروم نميشدم چه بايد ميکردم !
اميد وارم هر جا هستي دل شاد و سر بلند باشي .
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده ايم
گرم کن هنگامه ديگر ، که ما افسرده ايم
زکوي يارمي آيد نسيم ِباد ِنوروزي
ازاين باد ارمددخواهي چراغ ِدل برافروزي
به صحرا روکه ازدامن غبارغم بيفشاني
به گلزارآي کزبلبل غزل گفتن بياموزي(حضرت حافظ)
سلام همسايه ي خوبم! سالي خوب وخوش همراه باشادماني