دروووووووووووووووود خوبي عزيزم؟
اين نوشتت فقط باعث شد تا بغض گلوم رو بگيره...........
آنها که مي مانند ...
هميشه يک روز رفته اند ...
تا که امروز مانده اند ...
شايد رفته اند تا سقف آرزوهايشان را بلند کنند ...
شايد براي ارزش لبخندي کوتاه ...
شايد براي آويختن پنجره اي زيبا ...
و شايد براي خوشبختي ...
خوشبختي مگر چيست ...؟
جز تک تک ثانيه هاي زيبا از زندگي که تو را ...
غرق لذت مي کند ...؟
گاهي بايد رفت ...
تا بتوان ماند ...[گل]
سلام گلم.
خيال کردم پست جديد گذاشتي. اين پستت رو قبلا خوندم...
ولي اهنگي رو ک روي وبت گذاشتي نشنيده بودم.
خيلي اشک آوره....و خيلي قشنگ
مدتي هست در اينجا دل من افسرده ست....غم من گشته دوچندان جگرم خونين ست.....منتظر ميمانم ....تو فقط کافيست يک عشوه کني ......خون من رنگين نيست ...نگرانم تو نباش...خون من بر تو حلال است بکن عشوه خود را و مرا زين غم هجران برهان ....
سلام /ببخشيد ميدونم ضعيف بود وقتي في البداهه چيزي رو ميگم زياد جالب در نمياد /
من گم شدم....به همين راحتي....
کنار تو نشستم اما از تو دورم...مسير زندگيمو گم کردم....
دارم بين هياهوي آدما غرق ميشم و زير قدمهاشون له....
slm azizam vebe gashangi dari....khoshhal misham az hozoret
اگر که غوغا نکرد / اگه شکوه ز غمها نکرد سفره دلش رو وا نکرد / غصه جگرش رو پاره کرد اي زينب ...
lفکر کنم وقتي اين متن رو مينوشتي آروم شدي...
ببينم...اوني که انتهاي جاده منتظر مونده...خداست؟
به روزم