پيام

سحربانو
94/6/11

+ ديگر جواب نامه هـاي مرا هم....ولش کن هيچ آخـــر خـودت بگــو مگر دل آدم...ولش کن هيچ تا کــــي شبيه سير و سرکــه بجوشد دلـــــم بـــي تو؟ مي ترسم اين سکوت و فاصله کم کم...ولش کن هيچ شب تــــا ســـــحر درون جمــجمه ام وول مي خورد يک مشت فکر و ذکر درهم و برهم...ولش کن هيچ حس مي کنم کـــه هر دقيقه سرم گيـــج ميرود اصلا پس از تو حال من به جهنم...ولش کن هيچ

* کميل * 94/7/10

گفتــــم براي حاجتـــم بـــه خــــدا رو بينــدازم اينقدر گريه کرده ام سر جانم...ولش کن هيچ حالـــم از اين سوال کهنه بهم ميخورد ديگر اين روزها براي عالم و آدم...ولش کن هيچ حالا طناب و چـارپــايــــه و بغضــي ترک خورده... يک لحظه زنگ ميزنم که بگويم...ولش کن هيچ! زهرا شعباني

*ولش کن هيچ!!*@};-

کلا هيچ....

اينم شانس ما:-D

سحربانو عالي گفتي گل گفتي

@-}--

وزن شعر ايراد داره:-|

شما ببخشيدش هديه جان خخخخ:-D

بله وزن ايراد داشت ولي مضمون عالي بود

جواب پيامکاتم نميدم... تازه شم ديگه او التماس دعاهايي که تا جمعه وقت داره رو هم نده:D

ممنون/ دخترم ايمانت رو قوي کن :-D پيام به اين خوبيB-) من فکر اخرت تو هستم:-D

ديگر تمام بغض هايم را بدون تو...در خلوت کودکانه ام شکستم،آري برو گمان کنم اينگونه اين بغض را با يک بهانه شکستم،گفتي که عاشقم شدي و من فرياد زدم با سکوتم که آري من هم تورا دوست دارم،اما برو انگار با تازيانه استخوان هاي بدنم را ميکوبي وقتي که ميبينمت و هرگز به تو نخواهم رسيد و ميدانم...ديگر برو و اين سکوت را از من به يادگار با خودت ببر...در خاطراتت مرورشان بکن...شايد بفهمي که که دوستت دارم

از خدا پرسيدم که چرا ساکتي؟حس ميکنم که از من ناراحتي؟ اما خدا باز هم سکوت کرد...گفتم خدايا به هم خواهيم رسد يا نه...بازهم سکوت کرد...نميدانم چرا سر اين دو راهي گرفتار شدم....و خدا ساکت است؟؟

بايد درباره ش فکر کنم:-/