سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جاده خاطره ها

 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست !

می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

 

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی

چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

 

باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟

باز می خندم که: خیلی! گرچه می دانی که نیست …

 

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم، توی گلدانی که نیست …

 

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی

دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟

 


وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو …

پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست …

 

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود

باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست

 

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

باور این که نباشی، کار آسانی که نیست !

بیتا امیری

 


نوشتهشدهدرپنج شنبه 94/2/10ساعت 11:53 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin






AvaCode.64