پيام
+
شعر ميگفتيم و خوش بوديم اما ناگهان...
چشمهاي يک نفر دسته گلي بر آب داد..
...
_ _
96/1/30
*سحربانو*
شاعر: پيدا نکردم
محدثه خانوم
الهي چشاش در آد.....
*سحربانو*
وااا:) چرا خشن؟
محدثه خانوم
من برا خودت گفتم... من که چشاشو در اوردم=)
حرف امروز من
چشماي من بود: دي
*سحربانو*
نه نميخوام:) حرف امروز کلا تو مخاطب تموم شعرايي: دي
در انتظار آفتاب
حرف امروز من :دي
حرف امروز من
ما اينيم ديگه چه كنيم... هي برام شهر ميسرايين ديگه: دي
حرف امروز من
خواهر آفتاب[10] [1]
در انتظار آفتاب
منم از همونا آبجي حرف من :)
حرف امروز من
عه نصب كردين؟ حيف شد:(
در انتظار آفتاب
نع گوگل کرومه:(
سنگ صبور
اي امان...
ليلايم و نيست باکم..
چشمهارو ببنديد به شعرتون برسيد...چشمهايي که خوب بودن و خوش بودن را از شما بگيرد چاره ساز نيست
حرف امروز من
پس خوبه... يه لحظه فك كردم رمزام لو رفته[12]
در انتظار آفتاب
خعلي نامرد بيديد [8] يا خدا اين نميدونم چي از آب درآد
حرف امروز من
اون اينهB-).... [13]
در انتظار آفتاب
عه:D
حرف امروز من
[9]
سايه سادات ツ
=) جالب بود ....
*سحربانو*
:) @};-
.:آيينه:.
کي؟ کجا؟ کدوم چشا..؟=)
*سحربانو*
چشاي حرف امروز: دي
حرف امروز من
منو ميگه منو ميگه (آيكون ذوق زدگي)
.:آيينه:.
=) :)
ليلايم و نيست باکم..
من هيچوقت با بي احترامي كسي رو از زندگيم بيرون نكردم...ولي وقتي بدونم بهم نيازي نيست با تمام احترامي كه قائلم ميرم...حالا شعرتون به كجا رسيد??