شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
+ اجازه هست که بيتي براي تو بخرم؟ "تو آن بلاي قشنگي که آمدي به سرم" . تو آن بلاي قشنگي.. تو لعنتي ! تو.. تو..! دوباره اسم تو آمد،دوباره زد به سرم... ...
علي صفري
كيو ميگه؟
تو رو:-)
يعني به من گف لعنتي؟:'(
يني تو رو دوس داره. جنبه مثبتش رو ببين:)
آخه حرفِ بد نيس يني؟
نگه بهتره... ولي خب حالا کنار بيا: دي
بايد بسوزم و بسازم:دي
نه مجبور نيستي. اگه نميخواي بگم محدثه بياد: دي
ها؟ نهههههه محدثه درس داره ...داره پله هاي ترقي رو طي ميكنه
ها.. گفتم بگم که بعدا نگي تخصير شما بود: دي
بخاطر اينكه محدثه از درسش نيفته من قبول ميكنم... چه كنيم ديگه خراب رفيقيم
خخخخ: دي
بلا هميشه که بد نيست راستي ديدي؟/ تو آن بلاي قشنگي که آمدي به سرم(مهدي فرجي)
عه چ جالب.. پس از مهدي فرجي خريده:)
@};-
شاعر اصاب نداره ها
اصاب نذاشتن کهB-) والاا
آهان! از اون نظر: )
*پونه *
عالي بود...در عين سادگي کلام ،روان بود و چه احساس خوبي درش بود.
@};-
*ليلا*
يک لحظه خيال کردم عکس منه !!!!!
سلام باران خانم. خوش اومدي
:-D ليلا واقعا؟
اوووووووووهووووووووووووک
ساعت ویکتوریا
*سحربانو*
رتبه 32
81 برگزیده
10033 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top