جاده خاطره ها
غزل چشمت غزل مویت غزل لبهات بانو جان خدا رحـمش بیاید بر مخاطب هات بانــو جان نگاهت منتقدها را حسابـی بـی زبان کرده و شاعرهای سر در گم که در شب هات بانو جان غنایی راه رفتن ها؛حماسی عشوه کردن ها چه می چسبد برای ما مجرب هات بانو جان تبــم تند است و هذیانم مفاعیلن مفاعیلن دعا کن قسمتم باشد تو و تب هات بانو جان * رسیدم روی این بیتی که عمرش یازده قرن است و می پرسم به شکلی که مودب هات بانو جان: تو مرصاد العبـادی یا فـروغ کشف الاسراری که رندی می گذارد سر به مکتب هات بانو جان؟ تو لامذهب ترین شعری که خیییییلی دوستش دارم به می سجاده رنگیـن شد و شد لب هات بانو جان شاعر: کمیل ایزدجو گـوشـی را بـردار...
زیـر تـمـام قـول و قـرارهـایـتــ بـزن...
حـتـی اگـر آسـمـان بـه زمـیـن بـیـایـد...
تـــو بـه مـن زنـگ بـزن...
شـده حـتـی فقـط نـفـس بـکـش...
دلـم بـرایـت تـنـگ اسـت...
Design By : Pars Skin |