جاده خاطره ها
نرو پاییز.... دلم هنوز گم است میان روزهایت... باران... ببار و بهانه ای باش برای بی قراری هایم... برای بارش چشمها و دلتنگی هایم... گل یا پوچ.. تو بردی... گل مال تو شد و پوچ.. مال من.... ترنم1: دلم نمیخواد پاییز بره... یکی دستشو بگیره....:( یادش بخیر... تو بودی و دل.... رفتی و من ماندم بی دل..... خدایا شکرت... که غروب هست و باران... وگرنه آدما ها بودن و چیزی شبیه دق... خدایا... دلم شکسته... در آغوشم نمیگیری....؟ چادر که سرت میکنی.. باید بدونی که حرمت داره.. باید بدونی که نشونی از حضرت زهرا(س) رو داری.... چادر که سرت میکنی ... دیگه نباید موهات رو بیرون بریزی... نباید گونه ها و لبات رو قرمز کنی و چشمات رو پر از ریمل... چادر که سرت میکنی.. یعنی نشونی از حیا... یعنی نباید به خاطر چندهزار تومن پول با فروشنده چونه بزنی و گپ و گفتی بیخود داشته باشی... چادر که سرت میکنی.. نباید جلوی نامحرم بلند بلند بخندی و عشوه گری کنی... چادر که سرت میکنی.. باید سفت بچسبی و نذاری با هر بادی جلوی چادرت باز شه و اندامت نمایان شه... چادر حرمت داره... حرمتشو حفظ کن.... خاطرات دانشگاهم بروزه اینجا بخونید پست موقت: دیشب زلزله اومد 5.6 ریشتر... هم کرمانشاه رو لرزوند.. و بیشترتر قصرشیرین... خیلی از مردم تا صبح بیرون بودن و توی کوچه و خیابون... چقدر جون عزیزه.... و چقدر هم ما برای حفظش کوشاییم...! پانوشت: منکه اصن حس نکردم و تخت گرفتم خوابیدم تا صبح... والااااا دلت خوشه ها:دی نهایتا ادم میمیره اونم با کلی هیجان دلم تکه تکه... از یادآوری خاطرات.. باز زیر فواره ی حوض وسط حیاط.. کاش دستانت پناهم شود... دلم تاب ندارد.. وقتی نگاهم.. میان موج موهایت... به دام می افتد.... دلم شور چشمانت را میزند... مبادا نگاهت را... سهم دیگری کنی.... اربــابــــــ.... چــقــدر دلــم بــرای روضــه هــایــتـــ تــنــگـــ اســتــــ... ترنم1: چهل روز زیارت عاشورا یادت نره.. از اول محرم تا اربعین.... ترنم2: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ ترنم3: توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید... ببخش بانو... دروغگوی خوبی شده ام... در جواب احوالپرسی ها... میگویم خوبم... درحالی که بغض خفه ام کرده ... و اشک حلقه در چشمانم.. جرئت بارش ندارد.... مدتهاست که... فالهای حافظ هم مرا به بازی گرفته اند... میگویند تو هستی و نگاهت سهم من است.. ولی... امشب میخواهم حافظ را.. به بزم گریه های شبانه ام دعوت کنم... شاید که باور کند نیستی .. و بیشتر از این احساس مرا به بازی نگیرد... این روزها... نگاهم سهم اشک است و.. دلم سهم حسرت ها... نگذار موهایم سهم باد شود... وبلاگ خاطرات دانشگاهم بروزه.. میتونید اینجا بخونید.. نفس... اجازه بده کمی... عطر او را حس میکنم... به گمانم دارد می آید کسی.... ببخش اگر... موهایم اندکی سفید شده... سیاهیش را... به روزگارم داده بعد تو.... قول بده دیگر دیر نکنی... آخر... مدتهاست که دیگر... حنایم رنگی ندارد پیش دلم.... دلم.. چشمانم.. دستانم... دست به یکی کرده اند... که دمار مرا درآورند.. از دلتنگی ات.....
پ.ن: چقدر خوبه که پاییزه...برگا میریزه.. اندکی بیشتر.. کنارم بمان... میخواهم عاشقانه هایم را.. باز برایت بخوانم... شاید که اینبار.. عاشقم شوی... نگاهت را از من نگیر بانو... برای من.. برای عاشقی هایم... برق چشمانت هم کافیست.... مثل برگ پاییزی... زیر پای رهگذران .... آرام تر قدم بردار جانم.... قلبم را نشانه گرفته ای... پ.ن1 : عاشق پاییزم... عاشق.... پ.ن2 : گاهی ساکت.. گاهی شلوغ... گاهی عاشق.. گاهی فارغ... عجب دنیایی..... پ.ن3 : باز مهر و بوی درس و دانشگاه... کاش مث اون موقع ها ساک بدست برای دنیا دست تکون میدادم و میرفتم.... خاطرات دانشگاهم بروزه.. اینجا بخونید..
وبلاگ علی کوچولو هم بروزه اینجا بخونید:)
Design By : Pars Skin |