جاده خاطره ها
صفحه ی اول مینویسم..: نگاهت... منو یاد عشق میندازه و لبخندت... یاد زندگی.... دوستت دارم عزیزم.... کتاب رو میبندم و میذارم روی میز... یه دسته نرگس هم میذارم کنارش... میدونم که دوس داری... هم کتاب رو... هم نرگسای شیرازی رو... تو داری کتاب شعرت رو میخونی و من.. زانوهامو بغل گرفتم و سرم رو تکیه زدم به دیوار... دارم نگات میکنم و مرور میکنم تموم خاطرات قشنگمون رو... خوشحالم... حتی ازینکه برق رفته و چهره ی تورو میون نور کمرنگ شمع نگاه میکنم خوشحالم... میدونی.. اینجوری راحت تر و بی پرواتر میتونم نگات کنم... عزیز قصه های من... تو شعر میخونی و من... بیشتر عاشقت میشم....
خاطرات دانشگاهم بروزه..اینجا بخونید..
نوشتهشدهدرشنبه 92/11/26ساعت
11:51 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |