جاده خاطره ها
باهات قهر و پر از اخمم..
تو.. مثل همیشه ی قهرها...
روی کاناپه لم دادی و کانال عوض میکنی بی هدف...
میدونم سرت درد میکنه و حتی با مسکن خوب نشدی...
اینو از چشمات فهمیدم ودستایی که هرچند دقیقه یبار شقیقه هات رو فشار میده...
لجبازم و مغرور...
محل نمیدم و کاش میدادم...
شال مشکیم رو سر میکنم که همیشه دوسش داری و میگی رنگ چشماته...
چادر عباییم رو روی سرم مرتب میکنم و میرم سمت در...
جا میخورم..
سرتو تکیه دادی به در و نگام میکنی...
رومو برمیگردوندم...
صدام میکنی..:
بـــــانـــــــو...
دلم غوغاست ولی...
- سرم درد میکنه..
شونه هامو میندازم بالا...
- توکه میدونی قرص خوبم نمیکنه...
آره .. میدونم و...
- بـــــانـــــــو... بمون... نرو....
صدات پر از خواهشه و غم...
یه لحظه میلرزم از بد بودنم و لجبازیم...
به خودم نهیب میزنم...
برمیگردم و نگات میکنم...
چشمات خیسه...
لبخند میزنم ولی پر از بغض...
با صدایی لرزون میگم..:
الان برات شربت بیدمشک درست میکنم و میدوم سمت آشپزخونه...
بغضم میترکه و صدای گریه م تموم فضای خونه رو پر میکنه...
.
.
تو خوب باش فقط...
تو...
عزیز قصه های من...
Design By : Pars Skin |