سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جاده خاطره ها

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی

که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»

دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا

هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم

که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است

 زنده یاد نجمه زارع


نوشتهشدهدرجمعه 96/5/20ساعت 10:42 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

باز در کوچه کسی عاشق باران شده است
این دروغ است ولی نامِ تو عنوان شده است

 پرده ی صافِ اتاقت به کناری رفته ...
و همین باعثِ یک شکِ دو چندان شده است...

فصل چشمان تو آن قدر هوایش سرد است
که شبیه نفس باد زمستان شده است

چه قَدَر فکر کنم سوء تفاهم باشد
که کسی پشتِ نفس های تو پنهان شده است

بس کن آقا، برو و شال و کلاهت بردار
مدتی هست دلت مثل خیابان شده است

آسمان ابری و بغضی به گلویش انگار
موعدِ ریزش یکباره ی باران شده است

ریحانه ی توصفیان


نوشتهشدهدرجمعه 96/2/8ساعت 4:2 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

برای شادی روحم کمی غزل لطفا
دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا
 
همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا
به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !
 
مرا به حال خودم ول کنید آدم ها
فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا
 
کسی میان شما عشق را نمی فهمد
ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا
 
کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا
به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا
 
"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"
ببر به آخر دنیا از این محل لطفا
 
نمانده راه زیادی، کنار قبرستان
پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا
 
ف.نظافتی

نوشتهشدهدرسه شنبه 95/11/5ساعت 2:46 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

من تب زده بیمار و....تو انگار نه انگار
لب تشنه ی دیدار و....تو انگار نه انگار

دور از تو شده سنگ صبور من دل تنگ...
یک گوشه ی دیوار و....تو انگار نه انگار

از چشم تو افتاده ام و زیر عبورت
له می شوم این بار و....تو انگار نه انگار

دل تنگی و بی هم نفسی حال خرابی ست
روی دلم آوار و....توانگار نه انگار

من را به گناهی که نگاه تو در آن بود
بردند سر دار و...تو انگار نه انگار

جان می کنم و محو تماشایی و هر روز...
این حادثه تکرار و....تو انگار نه انگار

بی مرگ نشد لایق چشمان تو باشم
حالا شدم انگار و....تو انگار نه انگار

با عشق تو میمانم و میمیرم اگر چه...
من می شوم آزار و....تو انگار نه انگار...


....حسین عابدی....


نوشتهشدهدردوشنبه 95/10/20ساعت 10:48 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

دل من خسته شده ، ناز کشیدن بلدی ؟!

روی لبخند غمش ، ساز کشیدن بلدی ؟!


مبری یاد مرا، خاطره ها را نکُشی !

طرح چشمان مرا باز کشیدن بلدی ؟!


غزلی باز بخوان عاشقی از یادم رفت

از زبان دل من ،راز کشیدن بلدی ؟!


پَرو بالی دگرم نیست ،قفس جایم بود

تو هنوز هم پَر پرواز کشیدن بلدی ؟


دفتر عشق من آغشته شد از خاطره ها

چهره ی عاشق طناز کشیدن بلدی؟


دل من غرق تمنــــای وصال توشده

نقش یک عاشق طناز کشیدن بلدی؟


غرق دریـــا شد ه ام قایق تو جا دارد؟

لنگر عشق بگو باز کشیــدن بلــدی؟


نـــاز کن نـــاز که این کـــار تو است

ای خدا راست بگو ناز کشیدن بلدی؟؟؟


نوشتهشدهدریکشنبه 95/9/14ساعت 11:36 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

امشب دمی بمان و برایم غزل بخوان
امشب گرفته حال و هوایم غزل بخوان

بیمار آن نگاه غریبانه ات شدم
امشب بمان و بهر شفایم غزل بخوان

تنها نصیب من ز جهان اشک و ماتم است
امشب تمام غرق عزایم غزل بخوان

من با تو اشک و آه فراموش کرده ام
من امشب از زمانه جدایم غزل بخوان

مستی ما و میکده محتاج باده نیست
من مست ساز قافیه هایم غزل بخوان

علیرضا رحمانی نیا


نوشتهشدهدردوشنبه 95/9/1ساعت 11:27 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

کفشهای ِ تا به تا و وصــله دار ِ من کجاست؟

خاطرات ِ خوب و شیرین ِ بهــار ِ من کجاست؟

 

کوچه هـــــای ِ خاکی و باهم دویدن هایمان

شور و شوق ِ خنده ی ِ بی اختیــار ِ من کجاست؟

 

کاهگل ها عطر ِ دفتـــرهای ِ کاهی داشتند

خاک ِ باران خورده ی ِ ایل و تبــار ِ من کجاست؟

 

کو دبستان؟ کو کلاس ِ درس؟ کو آن نیمکــت؟

همکلاسی ِ همیشه در کنــار ِ من کجاست؟

 

باغ سرسبـــز ِ الفبـــــــا را چرا گم کرده ام؟

سطر سطــر ِ سیب های ِ "آب"دار ِ من کجاست؟

 

آتش ِ پیراهنـــت مانده ست در من ســـــالها

ریزعلی! تنهای ِ تنهــــایم قطار ِ من کجاست؟

 

مانده جای ِ ترکـه اش بر روی ِ دستم، کو خودش؟

درس ِ سارا، درس ِ شیرین ِ انـار ِ من کجاست؟

 

رفت آن روباه ِ مکـــــــــــار و پنیـــرم را ربود

زاغ ِ خوش آواز ِ روی ِ شاخسـار ِ من کجاست؟

 

پس چه کس خط میزند مشق ِ شبم را بعد از این؟

پای ِ تختـــــه مهربان آموزگار ِ من کجاست؟

 

ثلث ِ اول آشنـــــــــایی، ثلث ِ دوم دوستی

ثلث ِ سوم دستــــــخط ِ یادگار ِ من کجاست؟

 

باز هم پاییـــــــز شد بابای ِ پیر ِ مدرســــه!

خش خش ِ برگ ِ درختـــان ِ چنار ِ من کجاست؟

 

کاش میشد باز هم برگشت تا آن روزهــــــــا

خسته ام دلهـــای سنگی! روزگار ِ من ِ کجاست؟

شهراد میدرى

 

یاد مدرسه بخیر.. البته فقط دوران ابتداییگیج شدم با اون صفا و سادگیاش... با اون چکمه های قرمز و صورتی... مانتوهای گشاد و مقنعه های سفید...

یادمه روز اول مامانم منو برد مدرسه.. از پشت پنجره کلاس مامانم رو می دیدم و دلم مطمئن.. ولی وقتی که رفت یه بغض سنگینی کردم و خیلی خودمو کنترل کردم که گریه نکنم..

برای برگشتن قرار بود خودم برگردم خونه.. گفتم بلدم..

زنگ اخر شد و بدو بدو رفتم سر کوچه.. بین دو تا خیابون روبه روم شک کردم ولی بالاخره رفتم سمت چپی خخخ

نگو که باید مستقیم میرفتم. رفتن من همانا و گم شدنم همان. وقتی ناامید شدم از پیدا کردن خونه شروع کردم به گریه کردن.

که یه اقای جوونی صدامو شنید و اومد سمتم که چی شده؟

بنده خدا چند جا رو باهام گشت و وقتی نتونست پیدا کنه خونه رو. گفت بریم مدرسه ت؟ اونجا حتما ادرس دارن.

با هم رفتیم مدرسه و توی مسیر برام کیک خرید و منم گشنههه

تا ادرس رو پیدا کنن دیدم که داداشم بدو بدو داره میاد.

گویا وقتی دیر کردم مامانم فرستاده بودش که برو ببین چی شد نیومد. مامان احتمال داده بود که با دوستام توی مسیر دارم شیطنت کنان برمی گردم

پی نوشت: صبح با مرور این خاطره به مادر اینو میگفتم که اون زمان واقعا دوران خوبی و اعتماد بود... الان مگه میشه بچه 6-7 ساله رو از مدرسه تا خونه تنها گذاشت؟

 

 


نوشتهشدهدرشنبه 95/7/3ساعت 9:33 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin






AvaCode.64