جاده خاطره ها
شال رو از جلوی صورتم میارم پایین..... "ها" میکنم...... دستم رو...... برمیگردم و عقب رو نگاه میکنم..... روی برفا...ردپام مونده....... میرم کنار پیرمرد دوره گرد گوشه ی پارک...... نگام که میکنه با سر اشاره میکنه بشینم...... میشینم......به شعله های آتیش خیره میشم..... با صدای مهربون پیرمرد به خودم میام..... صورتم خیس شده...... نگاه پرسشگر پیرمرد..... بلند میشم که برم.....تشکر میکنم..... میشنوم که جای جوابم میگه: گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب..... گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب..... چشمامو که باز میکنم...... گلدسته های مسجدرو جلوم میبینم..... با صدای اذون موذن زاده....... انگار که یه چیزی از قلبم کنده میشه..... یه غم....یه ناامیدی...... دلم دلتنگ معبودم میشه...... نفس عمیقی میکشم..... ریه هام پر از عشق میشه..... عشق به محبوب.....عشق به خالق...... با پشت دست اشکامو پاک میکنم...... اذن دخول میگیرم و وارد میشم...... السلام علیک یا صاحب الزمان........ ترنم1 : گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو....در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب...... ترنم2 : دلم هوای جمکران کرده......شب 23 رمضون اونجا بودم...... ترنم3 : دلتنگم.....خیلی......چرا هیچکی صدای منو نمیشنوه...... ترنم4 : خدا.......میبینی منو.......من بد...گناه کار.....هرچی تو بگی......فقط نیگام کن...یه لحظه...... ترنم5 :نفس کشیدن سخت شده برام....هوا آلوده س یا......؟نمیدونم...... ترنم6 : دلم از آدما شکسته......چه راحت می شکونن این روزا....... ترنم7 : یه لحظه فکر کن......به قیامت.....موقع سوال از حق الناس....... ترنم 8 :أَمَّن یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکْشِفُ السُّوءَ.... ترنم9 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید....
Design By : Pars Skin |