جاده خاطره ها
میرم و بست میشینم گوشه ی مجلس..... دوتا شمع روشن میکنم و با سوختنش میسوزم..... دلم هی گُر میگیره..میمیره...و باز زنده میشه...... اشکام رو تندتند با دستم پاک میکنم.... میترسم سیل بشه و خاموش کنه شمعای نذر دلم رو..... میشه کمی بیشتر نگام کنی خدا.....؟ ترنم1 : این روزا اسم مادر که میاد بغض میکنم.... بچه های علی(ع) چی کشیدن.....؟ ترنم2: هرجا رفتی مراسم مادر زینب...یاد من هم باش...... ترنم3:أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.... ترنم4 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید.....
نوشتهشدهدریکشنبه 91/1/27ساعت
2:40 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |