جاده خاطره ها
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست ! می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟ باز می خندم که: خیلی! گرچه می دانی که نیست … شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم، توی گلدانی که نیست … چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو … پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست … می روی و خانه لبریز از نبودت می شود باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است باور این که نباشی، کار آسانی که نیست ! بیتا امیری
Design By : Pars Skin |