سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جاده خاطره ها

بیشتر از یک ماه تا اربعین فرصت داریم...

بیا این فرصت رو از دست ندیم و یه کاری کنیم....

قشنگترین دعایی که میتونیم بخونیم به نظرت چی میتونه باشه؟

آره درست گفتی...

زیارت عاشورا....

یه ختم گرفتیم.... نگی چه خبره ؟زیاده....

زیاد وقتای هدر رفتمونه.... وقتای غفلتمونه....

میدونی ما چندتا بچه شیعه توپ داریم...؟ پس 5000 مثل یه قطره آب توی دریای شیعه هاست....

وقتی این ماجرای زیارت خوندن توسط یکی از دوستای گلم به ذهنم اومد...

نمیدونم چرا؟ اما یه حس غربی مصمم کرد که حتما پیگیرش باشم و اجرا بشه...

یه حس غریبی بهم میگه این زیارت عاشورا حاجت خیلیارو میده....

آخه مگه میشه واسه پسر فاطمه قدمی برداشت و بدون اجر موند....

دوست دارم بچه شیعه ها گل بکارن تا اربعین....

خودت ، خونوادت، دوستت...همه رو شریک کن توی این کار....

مطمئن باش بی جواب نمی مونه کارت....

فقط لطف کنید به تعداد زیارتی که میخواین بخونین توی قسمت نظرات اعلام کنید....

مثلا خانوادگی امکان داره 200 تارو تقبل کنی توی کامنت بنویس 200 همراه با اسم خودت و احیانا وبلاگت....

حتی اگه یه دونه خوندی ایول داری بخدا...

راستی طرف حسابت من نیستما...

طرف حسابت حسینه.... قرارداد تو با اون امضا کن و بگو مهرش بزنه...

خواستی یه اِشانتیونم ازش بگیر... حسینمون خیلی کریمه...

 

ترنم 1: قربون دلای مهربونتون....

ترنم 2: شرمنده م نکنی و راحت بگذری از این ختم....

ترنم 3: میدونم خیلی گلی و عشق حسین توی دلته....

ترنم 4: دعا برای فرج آقا پایه ثابت همه حاجتاتون باشه....

ترنم 4: دوست داشتی منم دعا کن...

ترنم 5 : خیلی گلی به مولا....

السلام علیک یا ابا عبدالله...


نوشتهشدهدرسه شنبه 89/9/30ساعت 6:53 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

ای بر همگان پناه یا ثارالله               من آمده ام ز راه یا ثارالله

دانم که خدا داند و تو می دانی            آلوده ام از گناه یا ثارالله

اما تو کریم ابن کریمی و به من          از لطف کنی نگاه یا ثارالله

                                                            «حاج محمد نعیمی»

این روزا  دلم عجیب گرفته....

این روزا حال غریبی دارم....

این روزا دل هوای گریه کرده....

عجیب آسمون هم حالش مث منه....

چند روزیه انگاری بغض داره... اما نمی دونم چرا نمی باره...

مثل من... اما.... نه....اونروزی که تصویر بین الحرمینتو دیدم انگاری....

آره...یادم افتاد....

یاد تو هر بغضی رو میشکنه....

یاد غربتت....یاد ابوالفضلت....یاد شش ماهه....یاد سه ساله...یاد....

دیروز مادری با عشق تموم نوزاد شش ماهه شو توی بغلش گرفته بود...بچه سیر بود و آروم...

اما....آقای من... علی اصغر تو...؟

دیروز دخترک سه ساله داشت با عروسکش بازی می کرد و برای بابا ناز می کرد....

اما... آقای من... رقیه تو...؟

دیروز تشنه، آب خوردم و مابقی رو روی زمین ریختم... آب خوردمو یا حسین نگفتم...!

آب ریختم و یادم نبود که شما...

یاد مشک به دندون گرفته شده ابوالفضل(ع) نبودم....

اما آقا...

دیروز، ریتم تند موسیقی که اسم تورو به زبون میاورد عذابم داد....

دیروز نگاه هرزه پسری که پرچم یاحسین روی ماشینش خود نمایی می کرد عذابم داد....

 

اما عشق کردم وقتی پیراهن خاکی و موی گلی کسایی رو دیدم که ساعتها با ژل و واکس مو و.... مشغول بودن اما امروز به عشق تو پیرهن مشکیاشونو پوشیدن....

عشق کردم وقتی ضبط  ماشینی که در حال لایی کشیدن بود صدای یاحسینش بلند بود....

عشق کردم وقتی دخترای محلمون به حرمت تو، با صورت معصومانه به جای صورت عروسکی بیرون اومده بودن....

آقای من.... معجزه ای....حتی اسمت برامون....

آقای من....دلم هوای بین الحرمین کرده....

هوای شش گوشه....

آقای من....امام من....به دل تنگ و چشم بارونیم رحم کن....رحم کن که....

 

ترنم1: مداحی وبلاگ معرکه ست...یادت نره گوش بدی وگرنه الضرررررررر

ترنم 2: دلم میخواست باهم کربلا باشیم....منکه نرفتم...اما اگه تو رفتی دعام کن...

ترنم 3: مگه میشه توی این ماه، جواب دلای شکسته داده نشه؟ پس دعام کن....

ترنم 4: دعام میکنی دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ترنم 5: دوستتون دارم.... التماااااااااااااااااااااااس دعا توی لحظات آسمونی....

 

یاحسین(ع)...


نوشتهشدهدرپنج شنبه 89/9/18ساعت 9:59 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

یک روز از تو

از درختان خیابان شلوغ

از همه کلبه های بی فروغ

دور خواهم شد...

یک روز می گذرم از هرچه هیاهو

از هرچه آرزو....

یک روز پرواز سهم چشمان بسته ام خواهد شد.

روزی که از همه پنجره ها

آینه ها

و همه آرزوها دست خواهم کشید

و آنگاه بال هایم

پرواز

را تجربه خواهند کرد...!

کجاست؟ تو ندیدیش؟ آخه من خیلی وقته سراغی ازش ندارم... گفتم شاید تو بدونی...

دور خودم میچرخم ... میگردم... میگردم... اما....

یادمه همیشه میگفت خیلی دوستت دارم... یادمه میگفت یه لحظه هم تنهات نمیذارم...

اما....

اما چرا الان من تنهام؟ چرا اشک شده همدم لحظه هام...؟

دارم له میشم زیر نگاه سرد آدما.... دارم پرپر میشم توی دستای تنهایی دنیا...

بین خط خطیام خودمو گم میکنم... توی کدوم دفتر و کدوم کتاب نشونی تورو پیدا کنم آخه؟

دنبال تو میگردم.... آخه کجایی؟

میدونستی که طاقت یه لحظه دوریت رو ندارم.... پس چرا..؟

دلم تنگ شده برات...

باشه قبول... من اشتباه کردم.... من تنهات گذاشتم...

آخه فکر میکردم میتونم بی تو هم سر کنم....

انتظار داشتم بیای دنبالم....

اومدی... اما من مغرورتر از همیشه...

حالا من برگشتم....

می خوام دیگه با تو باشم...

تموم وجودم تمنای لحظه های با تو بودن رو میکنه...

آخه دلم برای خودم تنگ شده... خودی که تورو دوست داشت و عاشقت بود... اعتراف میکنم...

 من بودم که جا زدم و تنهات گذاشتم...حالا من خودمو میخوام...

خودی که حس زیبای باتو بودنو داشت...اگه بتونم پیداش کنم توی این شلوغی گناه...

اگه پیدا نشه...؟ من غریبه رو ، راه میدی خداجونم...؟

 

برای پرستوی لحظه هایم....

دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه ی دیدار با همه ی زیبایی ، گاه پر از دلتنگی است...

دلتنگتم...

دیدمت.. گفتم شاید آروم شم...

اما....

دیدمت....آروم که نشدم هیچ... دلتنگ تر هم شدم...

خیلی کنارت نبودم... خیلی حست نکردم....اما همون دقایق اندک هم برام دنیایی ارزش داشت...

وقتی خسته و غمزده از همه دنیا سر روی شونه هات گذاشتم و بغضم شکست...

وقتی  کنارت بودم،  باحرفات آروم میشدم.اما هنوز نگاه غمگین و چشمای پراز اشکت توی لحظه آخر یادمه....

 بغض صدات رو موقع خداحافظی حس کردم و شکستم...

آخه شاید دیداری نباشه دیگه.....

تو مهربونی..اندازه دنیا....

تو فرشته تنهاییهای منی....

شاید حالا کنارم نیستی و صدها کیلومتر از هم دوریم...

اما....

حس بودنت...خاطراتت....عطرت...هنوز توی لحظه هام سرشاره....

هروقت خیلی دلتنگت میشم، خدارو شکر اشک به دادم میرسه...

جاده خاطره هارو به عشق تو  و خواست تو دوباره زنده میکنم....

اما قول بده مثل همیشه بامن باشی و توی جاده تنهام نذاری....

جاده خاطره ها منتظر لحظه عبور تک تک عزیزان بوده و هست... عزیز اول: تــــــــو...

ترنم1: خواستم نیام...نیومدم...اما اومدم...دیدم نمیتونم نیام.... آخه دلتنگیام زیاد شدن....

ترنم 2: چندروزی دانشگاه بودم واسه تسویه حساب...امان از خاطرات و...

ترنم 3: اومدم...اما بازم فرصت اندکه.... شاید نتونم پاسخگوی محبتای شما باشم.... ببخشید...

ترنم 4: دوستتون دارم....التماس دعا توی لحظات آسمونی...

 

 


نوشتهشدهدردوشنبه 89/8/24ساعت 9:41 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

خدا گریه ی مسافر رو ندید 


 دل نبست به هیچ کس و دل نبرید

 
آدم رو برای دوری از دیار 


 جاده رو برای غربت آفرید


جاده اسم منو فریاد می زنه 

 

 میگه امروز روز دل بریدنه

کوله باری که پر از خاطره هاس

روی شونه های لرزون منه 


 از تموم آدمای خوب و بد

 
 
از تموم قصه های خوب و بد

 
چی برام مونده به جز یه خاطره


نقش گنگی تو غبار پنجره


جاده آغوششو وا کرده برام 


 منتظر مونده که من باهاش بیام


قصه ی تلخ خداحافظی رو


می خونم با اینکه بسته هست لبام

 
پشت سر گذاشتن خاطره ها


همه ی عشق ها و دلبستگی ها


خیلی سخته ولی چاره ندارم


جاده


فریاد می زنه


بیا....

 

مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم....

عمریست لبخندهای لاغر خود را، در دل ذخیره می کنم

باشد برای روز مبادا !!!

وقتی تو نیستی، نه هست های ما چونانکه بایدند، نه بایدها...

هر روز بی تو روز مباداست...

دوستان همیشه همراه من! توی این بهار عاشق،

توی این رنگین کمان طبیعت،

زیر نم نم بارون و صدای خش خش برگها و بوی خاک بارون خورده....

 تا مدتی ازتون خداحافظی میکنم و تا بهار شکوفه ها همتونو به خدای بزرگ میسپارم...

تبصره: شاید شاید شاید با تاخیر فراوان بتونم گاهی بیام و کامنتای قشنگتونو جواب بدم... شاید...

به بزرگی و محبت و لطفتون ببخشید...

لحظات قشنگ دل شکستگی تون، به یادم باشید که خیلی محتاج دعاتونم...

به امید دیدار مجدد و مهمون دلهای مهربونتون شدن....

خداحافظ...


 


نوشتهشدهدرپنج شنبه 89/7/15ساعت 10:55 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin






AvaCode.64