جاده خاطره ها
گیسوانت زیر باران، عطــر گندمزار... فکــرش را بکن! با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار... فکرش را بکن! در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سالها بوسه و گریه، شکوه لحظهی دیدار... فکرش را بکن! سایهها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک خنده خنده پر شود خالی شود هربار... فکرش را بکن! ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــرهای را در تنــم پنهــان کنم دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار... فکرش را بکن! خانهی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار... فکرش را بکن! از سمــاور دستهایت چای و از ایوان لبانت قند را... بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار... فکرش را بکن! اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم میکنند سایهها در تونلی باریک و سرد و تار... فکرش را بکن! ناگهان دیوانهخانه... ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود قرصها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن! غلامرضا سلیمانی بوسید بین گریه مرا و گذشت رفت پشت این پنجره باران قشنگی ست گلم حال من حال پریشان قشنگی ست گلم قبل از آنی که بیایی چه کـــویری بودم...! زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم! سرنوشت من و تو روز ازل تعیین شد... فال ما داخل فنجان قشنگی ست گلم نوحم از لطف تو بانو! که تمام عمـــــــرم: «راه رفتن توی دالان قشنگی» ست گلم منِ لامذهبِ بی دین به تــــــــــو ایمان دارم خیلی این کفرِ من، ایمان قشنگی ست گلم...! حاضــــــــــرم بنده ی چشمان سیاهت باشم توی چشمان تو شیطان قشنگی ست گلم یوسفم...! بوی تو کافی ست مرا... این دنیا، با حضور تو چه کنعان قشنگی ست گلــــــم! * شوق من را فقط آهــــوی رضا می فهمد پشت این دشت، خراسان قشنگی ست گلم... محسن باقرلو
وبلاگم دانشگاهم بروزه.اینجا بخونید:) چون قرارست بعد ازاین تنها، بانوی شعرهای من باشی چند بیتی به یاد تــو غمگین...چند بیتی کنـــار تـــو لبخند... عصرها عشق می زند به سرم، تلخ و شیرین چای من باشی من بخوانم تو سر تکان بدهی، تو بخوانی دلم تکان بخورد آخــرِ شعـــر ازخودم بروم، تو بمانـــی صدای من باشی من پُرم از گناه و آدم و سیب، از تو و عاشقانه های نجیب نیتت را درست کن این بار، جای شیطان خدای من باشی با چه نامی تو را صدا بزنم!؟ آی خاتون با شکـــوه غزل! "عشق" هر چند اسم کوچک توست، دوست دارم " شما "ی من باشی کاش یک شب به جای زانــوی غم، شانه های تو بود در بغلم در تب خواب ها و حسرت ها، کاش یک لحظه جای من باشی شاید این بغض آخرم باشد، چشم های مرا ندیده بگیر فکر دیوانه ای برای خودت، فکــر چتری برای من باشی بیت آخر همیشه بارانی ست... هر دو باید به خانه برگردیم این غزل را مرور کن هر شب، تا کمی در هوای من باشی... اصغر معاذی من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن.. با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن.. در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن.. خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن.. تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن.. امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن... حامد ابراهیمی هی طفره می روی و دلم منگ می شود! هی پای عشق می شکند! لنگ می شود! از بس نفس کشیده دلم در هوای تو... دارد سراسر بدنم سنگ می شود! وقتی صدای پات می آید, تمام شعر مجذوب این صدای خوش آهنگ می شود... اینجا کنار بوسه ی من ایستاده ای در ذره ذره ی بدنم جنگ می شود! انصاف نیست این همه دوری! چرا؟! چرا؟! تا می رسد به من لب تو ننگ می شود! از بس به لحظه لحظه ی تو فکر می کنم دارد دلم برای خودم تنگ می شود! پر می شود تمام من از این تمام ها کم کم حضور سرخ تو بی رنگ می شود... پرتو پاژنگ تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود! غـــم تمام این جهــان برابرم نمی شود.. هزار بار گفته ام به خود که رفته ای ولی به سادگـــی نبودن تـــو از برم نمی شود.. چطور می شود تـــو رفته باشـی از کنـــار من؟! که هر چه می کنم که از تو بگذرم ؛ نمی شود! نمی شود! چطور بی تو سر کنم؟! خودت بگو! دگر دوام مــی شود بیـــاورم؟ نمی شود ... نگو خدا نخواست! هی نگو که قسمت این نبود! من این بهـــانه ها و حرف هــا سرم نمی شود! جنون به حال من دچــار می شود بدون تو! بد است حالم آنقَدر ، که بدترم نمی شود! تمام شـهر خواستند بشنوم کــه رفته ای تمام شهر! بشنوید! من کَر َم ! نمی شود! پرتو پاژنگ باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی هر صبح، بی صبحانه از خود می زنم بیرون بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر شب ها که پیشم نیستی... خوابم نمی گیرد اصغر معاذی صبحت به خیر آفتابم!...دیشب نخوابیدی انگار در خواب، پیشانی ام را با گریه بوسیدی انگار... اصغر معاذی درون شعـــــــر فراز و نشیب ممنوع است! و حـرفــهای عجیـب و غریـب ممنوع است! من آدمم! و تو حوای مــــــــــــــاجرای منی.... تمام حرف تو این شد که سیب ممنوع است! همیشه در غزلـــــم عاشقانه گردش کن بیا و عشق من شو ـفریـب ممنوع است ! بیا کـــــــــــــــه تا نکشی با نبودنت دل مرا مسیح قصه که باشم صلیب ممنوع است! تمام دار و ندارم ، همین غــــــزل یعنی فدای چشم تو بانو !نهیب ممنوع است! بیا که خارج از این شعر عاشقی بکنیم درون شعر فراز و نشیب ممنوع است ! امید صباغ نو
خاطرات دانشگاهم بروزه.اینجا بخونید..
بی معرفت نگفت چرا و گذشت رفت
رفتم که التماس کنم مـــــرد باشد و ...
تنها اشاره کرد نـــــیا و گذشت رفت
هی داد میزدم که ببین ای خدا ببین!
کارم کشیده شد به کجا و گذشت رفت
آهسته گفت: حال مرا درک میکنی؟!!
ناچار هستم از تو جدا ... و گذشت رفت
گفتم نرو بدون تو دیوانه می شوم
بغضش شکست توی فضا و گذشت رفت
دست مرا گرفت و دوباره رهام کرد
من را سپرد دست خدا و گذشت رفت
دیشب تمام دلخوشی ام مثل یک خیال
تبدیل شد به خاطـــــره ها و گذشت رفت! ...
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
موهات را ببند دلم را تکان نده
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تقصیر باران نیست... می گویند: بی تابم...!
طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم
هرشب کنار سفره، بق کرده ست بشقابم
می گردم و انگار دستی می دهد تابم
وقتی نمی بوسی مرا... با "قرص" می خوابم...!
این شانه ها گرم و خیسند...تا صبح باریدی انگار
دنیای تو یک نفر بود...دنیای من خالی از تو...
من در هوای تو و...تو جز من نمی دیدی انگار
هربار یک بغض کهنه، روی سرت خالی ام کرد
تو مهربان بودی آنقدر...طوری که نشنیدی انگار
گفتم که حالِ بدم را فردا به رویم نیاور
با خنده گفتی: تو خوبی...یعنی که فهمیدی انگار
...تا زود خوابم بگیرد...آرام...آرام...آرام…
از "عشق" گفتی...دلم ریخت...اما تو ترسیدی انگار
گفتی: رها کن خودت را...پیشم که هستی خودت باش
گفتم: اگر من نباشم!؟...با بغض خندیدی انگار
صبح است و تب دارم از تو...این گونه ها داغ و خیسند ..
Design By : Pars Skin |