سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جاده خاطره ها

 

داره برف میباره...

آتیش بخاری رو میزنی بالا و مثل همیشه روزنامه رو میگیری جلوت...

من مثل همیشه دارم میز شام رو جمع میکنم و زیرچشمی تو رو نگاه میکنم...

تو ولی.. غرق توی اخبار یارانه و نتیجه مذاکراتی...

صدای جیغ بچه ها یه لحظه قطع نمیشه..

میرم سمت اتاقشون و در رو باز میکنم...

تا منو میبینن ساکت میشن و نگاهم میکنن...

وقتی با اون چشمای براق و سیاهشون نگام میکنن دلم نمیاد چیزی بگم...

چشماشون به تو رفته و دلم غنج میره از نگاه کردن بهشون...

باز میام سمت آشپزخونه و مشغول خشک کردن ظرفا میشم...

هنوزم زیرچشمی نگات میکنم و تو همچنان غرق در خودت....

کاش میتونستم باهات حرف بزنم...

کاش تو هم نگاهم میکردی...

کاش میومدی و میگفتی: عزیزم تو خسته ای بذار کمکت کنم...

من قبول نمیکردم ولی...

دلم قرص میشد از توجه و محبتت....

سرمو میذارم روی میز و چشمامو میبندم... چ مدت نمیدونم... ولی با صدای مامان مامان گفتن بچه ها میپرم...

لیوان آب رو بهشون میدم و باز میرن سراغ بازیشون...

باز نگات میکنم...تو ولی...

هنوز غرق دنیایی هستی که من توش نیستم.....

کاش تو هم نگاهم میکردی...

 

 

وبلاگ خاطرات دانشگاهم بروزه..اینجا بخونید...

 


نوشتهشدهدریکشنبه 92/10/15ساعت 3:45 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

نـگـاهـم نـکـن...

تـــو کـه مـیـدانـی..

آلـودگـی هـوا بـهـانـه اسـت..

بـرای سـوزش چـشـمـانـم...

تـــو کــه مـیـدانـی..

دلـم بـرایـت تـنـگ شـده....

 

بـهـشـت هـمـیـن جـاسـت..

وقـتـی حـضـور تـــو..

فـقـط بـرای مـن بـاشـد...

 


پ.ن: آیدی مسنجرم قفل شده.. جواب سوالاشم یادم نیس...

پ.م2 : واقعا یه زن توی ایران  موقع طلاق چه حقی داره؟ همه چـــــــــــی به نفع مرده...

 

وبلاگ خاطرات دانشگاهم بروزه. اینجا بخونید.

 

 


نوشتهشدهدرپنج شنبه 92/10/5ساعت 2:35 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

نرو پاییز....

دلم هنوز گم است میان روزهایت...

 

باران...

ببار و بهانه ای باش برای بی قراری هایم...

برای بارش چشمها و دلتنگی هایم...


 

گل یا پوچ..

تو بردی...

گل مال تو شد و پوچ..

مال من....


 

ترنم1: دلم نمیخواد پاییز بره... یکی دستشو بگیره....:(

 

 


نوشتهشدهدرسه شنبه 92/9/26ساعت 3:47 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

یادش بخیر...

تو بودی و دل....

رفتی و من ماندم بی دل.....

 

 

خدایا شکرت...

که غروب هست و باران...

وگرنه آدما ها بودن و چیزی شبیه دق...

 


خدایا...

دلم شکسته...

در آغوشم نمیگیری....؟

 


نوشتهشدهدرچهارشنبه 92/9/20ساعت 5:28 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

چادر که سرت میکنی..

باید بدونی که حرمت داره..

باید بدونی که نشونی از حضرت زهرا(س) رو داری....

چادر که سرت میکنی ...

دیگه نباید موهات رو بیرون بریزی...

نباید گونه ها و لبات رو قرمز کنی و چشمات رو پر از ریمل...

چادر که سرت میکنی..

یعنی نشونی از حیا...

یعنی نباید به خاطر چندهزار تومن پول با فروشنده چونه بزنی و گپ و گفتی بیخود داشته باشی...

چادر که سرت میکنی..

نباید جلوی نامحرم بلند بلند بخندی و عشوه گری کنی...

چادر که سرت میکنی..

باید سفت بچسبی و نذاری با هر بادی جلوی چادرت باز شه و اندامت نمایان شه...

چادر حرمت داره...


حرمتشو حفظ کن....

 

 

خاطرات دانشگاهم بروزه اینجا بخونید


وبلاگ علی کوچولو هم بروزه اینجا بخونید:)

 


نوشتهشدهدردوشنبه 92/9/11ساعت 11:24 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

پست موقت:

دیشب زلزله اومد

5.6 ریشتر...

هم کرمانشاه رو لرزوند.. و بیشترتر قصرشیرین...

خیلی از مردم تا صبح بیرون بودن و توی کوچه و خیابون...

چقدر جون عزیزه.... و چقدر هم ما برای حفظش کوشاییم...!

 

پانوشت: منکه اصن حس نکردم و تخت گرفتم خوابیدم تا صبح...

والااااا دلت خوشه ها:دی نهایتا ادم میمیره اونم با کلی هیجانپوزخند


نوشتهشدهدرشنبه 92/9/2ساعت 9:28 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

 

دلم تکه تکه...

از یادآوری خاطرات..

باز زیر فواره ی حوض وسط حیاط..

کاش دستانت پناهم شود...

 


دلم تاب ندارد..

وقتی نگاهم..

میان موج موهایت...

به دام می افتد....

 


دلم شور چشمانت را میزند...

مبادا نگاهت را...

سهم دیگری کنی....


 


نوشتهشدهدردوشنبه 92/8/27ساعت 11:6 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

اربــابــــــ....

چــقــدر دلــم بــرای روضــه هــایــتـــ تــنــگـــ اســتــــ...

 

 

 

 

 

ترنم1: چهل روز زیارت عاشورا یادت نره.. از اول محرم تا اربعین....

ترنم2: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ

ترنم3: توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید...


 


 


نوشتهشدهدردوشنبه 92/8/13ساعت 10:46 صبحتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

 

ببخش بانو...

دروغگوی خوبی شده ام...

در جواب احوالپرسی ها...

میگویم خوبم...

درحالی که بغض خفه ام کرده ...

و اشک حلقه در چشمانم..

جرئت بارش ندارد....

 


مدتهاست که...

فالهای حافظ هم مرا به بازی گرفته اند...

میگویند تو هستی و نگاهت سهم من است..

ولی...

امشب میخواهم حافظ را..

به بزم گریه های شبانه ام دعوت کنم...

شاید که باور کند نیستی ..

و بیشتر از این احساس مرا به بازی نگیرد...

 


این روزها...

نگاهم سهم اشک است و..

دلم سهم حسرت ها...

نگذار موهایم  سهم باد شود...

 

وبلاگ خاطرات دانشگاهم بروزه.. میتونید اینجا بخونید..


 


نوشتهشدهدرسه شنبه 92/8/7ساعت 4:10 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

 

نفس...

اجازه بده کمی...

عطر او را حس میکنم...

به گمانم دارد می آید کسی....

 

 

ببخش اگر...

موهایم اندکی سفید شده...

سیاهیش را...

به روزگارم داده بعد تو....

 

 

قول بده دیگر دیر نکنی...

آخر...

مدتهاست که دیگر...

حنایم رنگی ندارد پیش دلم....

 

 

دلم.. چشمانم.. دستانم...

دست به یکی کرده اند...

که دمار مرا درآورند..

از دلتنگی ات.....

پ.ن: چقدر خوبه که پاییزه...برگا میریزه..

 


نوشتهشدهدرپنج شنبه 92/7/25ساعت 4:11 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
Design By : Pars Skin






AvaCode.64