جاده خاطره ها
اندکی بیشتر.. کنارم بمان... میخواهم عاشقانه هایم را.. باز برایت بخوانم... شاید که اینبار.. عاشقم شوی... نگاهت را از من نگیر بانو... برای من.. برای عاشقی هایم... برق چشمانت هم کافیست.... مثل برگ پاییزی... زیر پای رهگذران .... آرام تر قدم بردار جانم.... قلبم را نشانه گرفته ای... پ.ن1 : عاشق پاییزم... عاشق.... پ.ن2 : گاهی ساکت.. گاهی شلوغ... گاهی عاشق.. گاهی فارغ... عجب دنیایی..... پ.ن3 : باز مهر و بوی درس و دانشگاه... کاش مث اون موقع ها ساک بدست برای دنیا دست تکون میدادم و میرفتم.... خاطرات دانشگاهم بروزه.. اینجا بخونید.. غمگینم... قد تموم هق هق های کودکی.... ناخوشم... دکتر علت را.. فرو دادن بغض های زیاد تشخیص داده.... دستانم را بگیر و دورم کن... از خودم...خودم...خودم... می خواهم تو شوم.... غرق شده ام... در تو و رویای تو.... کمکم نکن... اینگونه مردنم آرزوست.... تب دارم و .. میسوزم... بیا و بیدارم کن... از این کابوس همیشگی... پی نوشت: مسافر مشهد الرضام... دعا میکنم برای دل به کما رفته م...که تموم شه و دیگه نفس نکشه... سخت نگیر گلکم... اگر میخواهی نباشی، نباش... برای من عشق بازی با همین خاطراتت هم کافیست.... نگذار... نگذار روزی بیایی و بشنوی..: دیر آمدی... رفت.... گلایول و گلاب سهم من از تو نیست... نفس میکشم عمیق... بوی آشنا می آید... میبینی...؟ هنوز هم عطر تو را از کیلومترها تشخیص میدهم... وجود تو.. مرا از فرش به عرش میرساند... بگذار پرواز کنم و... شرط را به زمینیان نبازم... گلکم.... باور کن... اگر دستات رو به دستش بسپری... و نگاهت رو به نگاهش.... هیچ وقت کم نمیاری.... زمین نمیخوری... یک کلمه...: نابود نمیشی..... شدم مث بچه ها... که هی قهر میکنن و هی آشتی... هی لج میکنن و هی منت کشی... ولی... تو بزرگواری کن مثل همیشه... اینبار هم اگر قهر کردم.. دستمو ول نکن... مثل همیشه هوامو داشته باش... حتی اگه داد زدم... حتی اگه بزور خواستم دستمو از دستت خارج کنم خدا.... خدایا..... منو به حال من رها نکن.... دلت گرفته... سردرگمی... دلت هوای... هوای.... خیلی قشنگه که درست روز تولدت.. مهمون حرم بی بی بشی... دلم هوای حرم کرده.... فردا (روز تولدم) انشالله راهی قم هستم... دعاگوی دوستان خواهم بود..... یادمه بچه بودم و تازه به سن تکلیف رسیده بودم.. اون موقع ها ماه رمضون توی زمستون و پاییز بود... و هوا هم سرد... واسه سحر که مامانم بیدار میکرد یه بلوز گرم تنم میکردم که سرما نخورم... روی بلوزم عکس دوتا خرگوش بود که گوش یکیشون خم شده بود... شاید 9 یا ده سالم بود... بابام همیشه سر سفره خرگوشارو نگاه میکرد و میگفته: ئه چرا گوش خرگوشت شکسته..؟ منم هنوز غرق خواب و بهانه گیر میگفتم نشکسته خم شده.. بعد داداشمم میخندید با تمسخر میگفت نه خرگوشت گوشش شکسته... بعد همه شون میخندیدن و منم عصبانی و بدعنق به حالت قهر غذامو میخوردم.. هییی یادش بخیر.... بابا هنوزم گاهی سراغشو میگیره و من هنوز مث بچگیا توی دلم حرص میخورم که چرا اینقدر شکسته بودن گوش خرگوشم رو به رخم میکشن...:دی نمیدونم..گاهی میگم کاش برگردم به اون زمان... ولی زود پشیمون میشم... دوباره حس طی این همه راه رو ندارم وقتی قرار نیست چیزی تغییر کنه و حال من بهتر بشه.... وقت سحر..سحرو دعا کنید.... خاطرات دانشگاهم بروزه..اینجا بخونید.. دل من.... با دل تو زنده س.... میون بے دلے هاے آدما.... چقدر زیبا بود اگه.... ما همدل بودیم..... بـــــانـــــــــو... دنیا مکث میکنه.... زمان متوقف میشه.... وقتے که چشمات به چشمام میخنده.... وقتے برق عشق از چشمات.... مستقیم قلب منو هدف میگیره..... بــــــــانــــــــوے من.... مـن نـگـاتــ مـیـکـنـم و ... و تــــو نـاز مـیـکـنـے..... مـن مـیـمـیـرم و .... تــــو مـوهـاتــ رو پـریـشـون تـر مـیـکـنـے.... ایـن روزا اصـلـا فـکــر دل مـن نـیـسـتـے...... بــــانــــــو.... مـعـشـوقـه هـم مـعـشـوقـه هـاے قـدیـم.... ولـے نــه.... انـگـار بـے وفـایـے از قـدیـم هـم... رسـم بـوده مـیـون مـعــشــوقـه ها.... خــیـالـے نـیـسـتـ عـزیــزم.... مـن فـرهـادم.... فـقـطـ تـــــو شـیـریـن بـمـون.... خاطرات دانشگاهم بروزه..اینجا بخونید مـگـه مـیـشـه دنـیـا بـاشـه و تــو نـبـاشـے... عـشـق بـاشـه و تــو نـبـاشـے... نـفـس بـاشـه و تــو نـبـاشـے... مـن بـاشـم و تــو نـبـاشـے.... بــــانــــو.... تــو .. مـیـفـهـمـے حـرفـامـو... نـگـاهـمـو.... دردمـو... خـطـ بـه خـطـ نـوشـتـه هـام رو... ولـے... بـے تـفـاوتــ رد مـیـشـے و مـیـخـنـدے.... خـیـالـے نـیـسـتــ ... بـــانـــــــو.... این مطلب از وبلاگ رافضه (تبسم بهار) گرفته شده.. رئیس جمهور من سلام.آمده ام از راستی هایتان بنویسم . از راست گویی هایتان. هرچه چپ بود راست گفتید ، راست ، راست چپ گفتید و رای آوردید. رای راست هم آوردید .شما راستگویید ، خیلی راستگو.راست گفتید که صلح جهانی می آورید.هنوز نیامده دارد غرب برایمان چشم نازک میکند و تبریک میگوید.آمریکا دارد برایمان میخواند : " منم منم مادرتون ... غذا آوردم براتون " .اصلا این جایگاه از اول هم باید به شما میدادند . به نظر می آید شما و آمریکا و انگلیس و فرانسه حرف هم را خوب میفهمید .راست میگفتید . هرکس که تا به حال انتخابات کشورمان را تحریم میکرد اینبار مهر دموکراسی به پیشانی ایران چسباند و انتخابات دموکراتیک خواند ... همـــّــــ ه با ما آشتی کرده اند -لابد- قربه الی الله.اصلا شما انگار مهره ی " مار " دارید ... رئیس جمهور ِ من . شما راستگویید . خیلی راستگو . راست گفتید که کلید تدبیر دست شماست. کلید اقتصاد دست شماست. وقتی هنوز نیامده ،قیمت طلا و دلار و خودرو پایین آمد من فهمیدم اصلا شاه کلید این اقتصاد دست شماست . یعنی اگر رییس جمهور نمیشدید هم دست شما بود .آنوقت لابد قیمت ها بالا میرفت . خیلی بالا. اصلا کلید رزق مردم انگار این روز ها در دست شماست. خوب شد رئیس جمهور شدید ! رئیس جمهور ِ من. شما راستگویید. راست گفتید که دختران این مرز وبوم نیاز به امر و نهی ندارند . خودشان عفت میدانند و حجاب میکنند . شبی که رای آوردید چنان عفت و حجابی خیابان های شهر مان را فرا گرفت که "یغض ابصارهم " هم کفاف نمیداد. باید "کور" میشدیم و نمیدیدیم . "کر" میشدیم و نمیشنیدیم.ولی نشد .دیدیم و شنیدیم و دندان به جگر گرفتیم ... رئیس جمهور من . راست گفتید که آرزو دارید در این کشور همه زندانیان آزاد شوند .از وقتی رای آورده اید دارند خیلی معتدلانه دم از شکست حصر خانگی سران فتنه میزنند .راست گفتید که باید دایره ی تنگ نظری ها را گشود و حرف همه را شنید . حامیانتان دیشب شعار میدادند جمهوری ایرانی همینه ، همینه . میگفتند انرژی هسته ای نمیخوایم . نمیخوایم من که آنوقت پیش آرمیتا نبودم ؛ علیرضا هم نمیدانم چه حالی داشت ... راستش از حال مادرانشان هم بی خبرم . اما فکر میکنم اگر سری به قبر های احمدی روشن و رضایی نژاد و شهریاری و علیمحمدی میزدیم شاید برای شهادت دوباره ، کفن پاره کرده بودند ... آقای رئیس جمهور آقای رئیس جمهور ِ من این روز ها هوای انتخابات ایران ، بیشتر از ایران ، لبنان و سوریه و فلسطین اشغالی را پر کرده بود. من هم اتفاقا فکر و ذهنم در گرو خانواده ی شیعه ای بود که همین سه چها روز پیش در سوریه سر بریده شدند . انقلابمان هم که بیاد دارید ، انقلاب اقتصادی نبود . این مقدمه هارا نچیدم که نتیجه بگیرم. این روزها دوست دارم از نتیجه به مقدمات برسم . مثلا از سیاست های شما در وزارت خارجه تحلیل هایم را به گلوی شش ماهه ها برسانم . شما منظور من را خوب میفهمید. شما کلا خوب میفهمید . آقای رئیس جمهور.. لطفا از حرف های من نتیجه بگیرید... پ.ن: خیلیا فک کردن با اومدن رییس جمهور جدید خیلی چیزا اختیاری میشه مثل حجاب.. یا تعلیق میشه مثل انرژی هسته ای... ولی توهمه... چون نه رییس جمهور این کارو میکنه و نه اجازه و توانایی همچین کاری رو داره... فراموش نکنید که صاحب اصلی این مملکت کس دیگه ای هست.... مطلب اقای ده نمکی هم خالی از لطف نیست..حتما بخونید.. خاطرات دانشگاهم بروزه اینجا بخونید..
Design By : Pars Skin |