تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت...
غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ وقت...
اینجا دلم برای تو هی شور می زند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ وقت...
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمی شود اخبار هیچ وقت...
حیفند روزهای جوانی نمی شوند
این روزها دو مرتبه تکرار، هیچ وقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟ هیچ وقت!
بگذار من شکسته شَوَم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ وقت...
زنده یاد نجمه زارع
جاده خاطره ها
همین دقیقه، همین ساعت ... آفتاب، درست کنـــار حوض، کمــی سایه داشت روز نخست تو کنـــج باغچه، گلهای سرخ می چیدی... پس از گذشتن یک سال یادم است درست ببیــن چگونـه برایت هنـــوز دلتنگ است کسی که بعد تو یک لحظه از تو دست نشست چقــدر نامــــه نوشتـــم ... دلــم پر است چقدر امید نیست به این شعرهای ساده ی سست دوباره نامه ی من... شهر بی وفا شده است چــه خلوت است در این روزها اداره ی پست! نجمه زارع غزل چشمت غزل مویت غزل لبهات بانو جان خدا رحـمش بیاید بر مخاطب هات بانــو جان نگاهت منتقدها را حسابـی بـی زبان کرده و شاعرهای سر در گم که در شب هات بانو جان غنایی راه رفتن ها؛حماسی عشوه کردن ها چه می چسبد برای ما مجرب هات بانو جان تبــم تند است و هذیانم مفاعیلن مفاعیلن دعا کن قسمتم باشد تو و تب هات بانو جان * رسیدم روی این بیتی که عمرش یازده قرن است و می پرسم به شکلی که مودب هات بانو جان: تو مرصاد العبـادی یا فـروغ کشف الاسراری که رندی می گذارد سر به مکتب هات بانو جان؟ تو لامذهب ترین شعری که خیییییلی دوستش دارم به می سجاده رنگیـن شد و شد لب هات بانو جان شاعر: کمیل ایزدجو گـوشـی را بـردار... حرف رفتن مزن ای یار دلم میشکند... دلت که به دلی بند باشه.. هیچ ناز و ادایی نمی تونه بینتون فاصله بندازه...:) دل منم بند به این صفحه... با کلی خنده و گریه و دلتنگی... خوشحالم که هرچند کمتر، ولی هیچ شبکه اجتماعی نتونسته منو از اینجا دور کنه..:) 6 سال گذشت...:) ممنونم از همراهان خاموش و روشن ولی همیشگی ام:) مــن... بــه مــعــجــزه ے اشــکــ ایــمــان پــیــدا کــرده ام... حــتــے ... بــیــشــتــر از دســتــ هــاے تــو.... خــوبــ قــصــه هــاے مــن... بــبــخــش بــے وفــایــیــم را.... و فکر می کنم که... چای عاشقانه ترین بهانه ی دنیاست... برای لحظاتی کنار هم بودن... و اینکه نگاهم کنی و بگویی..: خب.. چه خبر بــانـــو...؟ گــاهــی... تــمــوم زنــدگــیــتــ... خــلــاصــه مــیــشــه تــوی یــه کــلــمــه... آه.... . آه... یـکـی از اسـامـی خـداسـتــ... . قــلــبــم... پــایــیــز... بــارون... بــرگــ... درخــتــ... طــلــایــی... خــورشــیــد... بــرفــ... ســرمــا... دنــیــا.... مــن... تــو... تــو... تــو.... تــو... مــن.... تــو....
زیـر تـمـام قـول و قـرارهـایـتــ بـزن...
حـتـی اگـر آسـمـان بـه زمـیـن بـیـایـد...
تـــو بـه مـن زنـگ بـزن...
شـده حـتـی فقـط نـفـس بـکـش...
دلـم بـرایـت تـنـگ اسـت...
گر نباشی تو علمدار، علم میشکند..
تو تمامی امید دل مایی آقا...
حرف رفتن که شود لوح و قلم میشکند....
Design By : Pars Skin |